ترانه های بی کرانه


دخترایرونی

 

ديشب از بام جنون ديوانه اي افتاد و مرد

پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد

از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود

شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد

موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر

از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد

ازدياد پنجره جان قناري را گرفت

در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و مرد

اين كلاغ قصه را هرگز تو هم نشنيده اي

تا خودش هم قصه شد افسانه اي افتاد و مرد 
 

 

 

 

نوشته شده در 22 / 7 / 1390برچسب:,ساعت 8:55 توسط افسانه| |

صفحه قبل 1 صفحه بعد


:قالبساز: :بهاربیست:

 فال حافظ - قالب میهن بلاگ - قالب وبلاگ